وقتی پنج ساله بود، سفید برفی زندگی گذشته خود را به عنوان یک دبیرستان ژاپنی به یاد آورد که از افسانه ای در مورد ملکه ای خبر داشت که خواهان مرگ شاهزاده خانمی بود با پوستی به سفیدی برف، لب هایی به قرمزی خون و موهایی مانند. سیاه مانند آبنوس - و متوجه می شود که او به عنوان شاهزاده خانم تناسخ یافته است! از آن زمان، او به امید اجتناب از آینده تلخی که در انتظارش است، تمرین می کند. در روز محاسبه، سفید برفی قبل از اینکه ملکه شکارچی را بخواند از قلعه فرار می کند ... فقط به دست خود مرد می افتد! آیا سفید برفی تناسخ می تواند از سرنوشت مرگبار خود در این چرخش isekai از افسانه کلاسیک جلوگیری کند؟