او پس از برخورد با ماشین ناگهان خود را در دنیای پس از مرگ یافت... یا اینطور فکر می کرد، اما به دلایلی به عنوان یک نوزاد در دنیایی دیگر تناسخ یافت؟! لیزبث توسط والدینی فوقالعاده دلسوز و زیبا بزرگ شد و با استفاده از دانش زندگی قبلیاش، هدف خود را برای «داشتن یک زندگی نسبتاً موفق» در این دنیا تعیین میکند. با این حال، استعداد او برای جادو غیرعادی است، و یک شاهزاده، همراه با بسیاری از مردان جوان نجیب دیگر، یا شیفته او شده اند، یا قصد دارند او را بکشند، یا تقریباً بمیرند... این اصلا "معتدل" نیست! اما با این وجود، او قسم می خورد که به نوعی زندگی شادی را که تصور می کرد به دست آورد!