خلاصه
آخرین چیزی که سوها در زندگی اش می خواهد یک مرد است. او از اینکه مادرش در مورد مشکلات دوست پسرش زنگ می زند، از دوستانی که سعی می کنند او را در قرار ملاقات بگذارند، از دخترانی که منتظر شاهزاده جذاب خود هستند، خسته شده است. اما وقتی مردی از کار افتاده و بیخانمان در ازای مسکن موقت پیشنهاد میکند خانهای داشته باشد، سوها میبیند که برای اولین بار در زندگیاش به مردی بله میگوید. از این گذشته، چه کسی دوست ندارد به خانه بیاید و شام های خانگی گرم، ملحفه های تمیز و لباس های تازه اتو کشیده شود؟