یک ماه از ازدواج سامورایی سوجیرو با چیو جذاب می گذرد. علیرغم اینکه والدینشان ازدواجشان را از پیش تعیین کرده بودند - دلیل کافی برای نارضایتی هر کسی - چیو یک همسر مودب بوده است که به راحتی امور خانه خود را انجام می دهد. سوجیرو که از زیبایی و توانایی های عالی خود گیج شده بود، نمی توانست شریک زندگی بهتری بخواهد! اما یک چیز وجود دارد که او را آزار می دهد: چیو هر وقت در اطراف است مجبور به لبخند زدن می شود. سوجیرو که متقاعد شده است همسرش او را تحقیر می کند، قسم می خورد که شوهر خوبی شود که بتواند چیو را واقعاً خوشحال کند. او نمی داند، همسرش او را خیلی بیشتر از تصورش دوست دارد.