خلاصه
یاناگیساوا یائه شانزده ساله قهرمان بسیار خوش بین ماست. حتی زمانی که به او فقط دو گزینه برای انتخاب داده شد - یا اینکه با والدینش به دلیل شغلشان به خارج از کشور برود یا به روستا برود تا بیشتر به پدربزرگ و مادربزرگش نزدیک شود، او دومی را انتخاب کرد. همانطور که او به دنبال آپارتمانی بود که قرار بود در آن نقل مکان کند، در پایان به یک زیارتگاه رفت. از آنجایی که به هر حال در حرم است، نمازش را می خواند و فال را امتحان می کند. به طور باورنکردنی، او یک یادداشت ثروت "خیلی خوش شانس" برمی دارد، اما روی آن فقط شانس های بد نوشته شده است. روز بعد، علی رغم همه خوش بینی هایش، یائه خودش را در حال مبارزه می بیند زیرا بدبختی ها یکی پس از دیگری بر سر او می آیند...