"برای همیشه با من بمان!" کریس پسری است که با "مارک جانور" به دنیا آمده بود، علامتی که سرنوشت اطراف را بر روی دست و پیشانی او خورد. او به عنوان یک مزدور در میدان نبرد پرسه می زد، اما برخورد با یک دختر خاص همه چیز را تغییر می دهد. کسی که در مقابل او ظاهر شد، دختری بود که ردای سفیدی بر تن داشت و شمشیری بزرگ به دست داشت، به نام مینروا. او یک شمشیرباز افسانهای ترسناک بود که میتوانست آینده را پیشبینی کند و تکنیک شمشیر بسیار خوبی داشت. "پس تو هستی که مرا می کشی" آن شب، به سرنوشت مینروا، او باید توسط کریس کشته می شد، اما سرنوشت او توسط مارک کریس به هم ریخت.