خلاصه
در کودکی، اسکار، ولیعهد فارسس، نفرین شده بود که فرزندی نداشته باشد. او در سن 20 سالگی به دیدار تیناشا، قوی ترین جادوگر قاره رفت تا نفرین را بشکند. او با آوردن تیناشا به عنوان محافظ خود برگشت و در یک سال تا پایان قراردادش با او، درگیر گذشته او و سرنوشتی بزرگتر شد.