خلاصه
"آرزوی من به عنوان قهرمان این است که تو از برج پایین بیایی و همسر من باشی." اسکار با بالا رفتن از یک برج مرگبار، به دنبال قدرت استاد خود، جادوگر ماه لاجوردی است. او امیدوار است که جادوی باورنکردنی او بتواند نفرینی را بشکند که هر زنی را که برای همسری بگیرد، می کشد. با این حال، وقتی شاهزاده میبیند تیناشا چقدر زیباست، ایده بهتری به ذهنش میرسد - از آنجایی که او مطمئناً به اندازه کافی قوی است که از نفرین او جان سالم به در ببرد، باید در عوض با او ازدواج کند! تیناشا علاقه ای به این ایده ندارد، اما موافقت می کند که با اسکار به مدت یک سال در قلعه سلطنتی زندگی کند و در حال تحقیق در مورد طلسم شاهزاده باشد. با این حال، چهره زیبای جادوگر چندین راز تاریک را پنهان می کند - رازهایی که دوباره ظاهر می شوند ...