خلاصه
"دروغ میگویید." کانوکو اورابه شانزده ساله میداند که کسی دروغ میگوید اگر بتواند صدای عجیب و غریب و پژواک فلز را در صدای آنها بشنود. او به عنوان یک کودک جوان و بیش از حد صادق، به دروغ های روستاییان دیگر اشاره می کرد و در نتیجه طرد شد. او در نهایت مجبور به ترک زادگاهش می شود و سعی می کند جایی برای خود در شهر تسوکومویا در دهه 1920 ژاپن پیدا کند. در یک برخورد تصادفی، کانوکو با سوما ایوای، یک کارآگاه با استعداد اما بی پول آشنا می شود. پس از اینکه او مجبور می شود توانایی خود را نشان دهد، از کاری که می تواند انجام دهد ابراز قدردانی می کند و موافقت می کند که او را بپذیرد و از دختر می خواهد که دستیار او باشد. شرکت تحقیقاتی Iwai به زودی نام خود را برای کمک به مشتریان با حل پروندهها با هوش تیزبین سوما و قدرت کانوکو به دست میآورد. در این فرآیند، کانوکو زندگی او توسط افراد مختلفی که در تحقیقاتش با آنها روبرو می شود غنی می شود.