خلاصه
تاکارا با آئویاما، پسری در کلاس خود آشنا می شود که واقعاً بامزه و یک ورزشکار عالی است. تاکارا که تصمیم می گیرد او را دوست داشته باشد، او را برای قرار ملاقات می خواهد! با این حال، با وجود ناز و محبوبیت او، او را رد می کنند! همه چیز جالب می شود زیرا تاکارا یک روز آئویاما را در خواب می بیند که گردنش کاملاً باز مانده است، فقط آماده برای یک نیش زدن کوچک است... مشکل دیگری که تاکارا باید با آن روبرو شود همکلاسی است که به راز او مشکوک است. داستان دوم مربوط به ظهور پسر جدیدی در زندگی تاکارا است که راز او را می داند و یکی از خود را دارد! داستان سوم یک داستان فلاش بک خیلی زیبا و قابل باور است که در آن همه یک بچه کوچک هستند.