خلاصه
آیکو پس از دیدن ذبح خانوادهاش، از بیدار شدن روی یک میز آزمایشگاهی، ظاهراً سالم، متعجب میشود. اما وقتی متوجه می شود که بازوی وحشتناکی که به بدنش پیوند زده شده است، به زودی متوجه می شود که زندگی همانطور که قبل از حمله می دانسته، اکنون به پایان رسیده است. این بازو که با DNA یک هیولای مرموز به نام Chimera آغشته شده است، به اصرار ارباب خود عمل می کند و آیکو را برای متوقف کردن آن ناتوان می کند. تنها و ترسیده چگونه با این سرنوشت وحشتناک کنار می آید؟