خلاصه
تارا دلانی از صف طولانی جادوگران می آید. مردانی که با آنها ازدواج می کنند، سعادتمند هستند. با این حال، ثروت خود تارا زیاد نبوده است. او را در محراب رها کردند و اکنون خانه قدیمی مادربزرگش بریجید در رودخانه ویسکی را به ارث برده است. هنگامی که او در نهایت برای رسیدگی به خانه به شهر می رسد، با گاوین گوشه نشین مرموز شهر ملاقات می کند. گاوین دوستان خوبی با مادربزرگ تارا بود، اما چیزی از گذشته او را آزار می دهد، و چیزی تاریک در اطراف مرگ بریجید وجود دارد.