رنا و یونا از دوران مدرسه با هم هم اتاقی بودند و بعد از فارغ التحصیلی تصمیم گرفتند جایی را با هم اجاره کنند. آنها پنج سال به عنوان دوست با هم زندگی کرده اند، اما همه چیز ناگهان تغییر می کند روزی که یونا یک بچه گربه را به فرزندی قبول می کند، حتی اگر آپارتمان آنها اجازه حیوانات خانگی را نمی دهد. وقتی یونا میگوید که میخواهد به جایی برود که به آنها امکان نگهداری از بچه گربه را بدهد، رنا به احساسات واقعی خود اعتراف میکند: او میخواهد بیشتر از یک دوست باشد. یونا مطمئن نیست که چگونه واکنش متقابل انجام دهد، اما او باید تلاش کند!