سایاکا سائیکی در تمام دوران دبستان به خود افتخار می کرد که کودک ایده آلی است. او با کسب نمرات خوب، شرکت در فعالیت های مختلف فوق برنامه و نشان دادن آداب الگو، فکر می کرد زندگی اش دقیقاً طبق برنامه پیش می رود. با این حال، پس از دریافت یک اعتراف عاشقانه از دختری در کلاس شنا، سایاکا متوجه می شود که چگونه احساسات می توانند تفکر منطقی و مستقیم او را به چالش بکشند. تغییر دیدگاه سایاکا که میخواهد به جای رقابت با همسالانش در ابتدای دبیرستان همکاری کند، او را به دوستی با چی یوزوکی ارشدش سوق میدهد. در حالی که این دو با هم پیوند ملایمی برقرار می کنند، یوزوکی احساسات خود را به سایاکا اعتراف می کند که به امید یادگیری اهمیت عشق، محبت او را متقابل می کند. علیرغم فدا کردن وفاداری خود به دانشگاهیان، رابطه آنها به پایان می رسد و سایاکا از خشم زخمی می شود. سایاکا با سوگند خوردن هرگز اجازه نخواهد داد که احساساتش کنترل زندگی اش را دوباره در دست بگیرند، عهد می کند که استقلال خود را در دبیرستان احیا کند. اما وقتی نماینده طبقه توکو نانامی چشم او را جلب می کند، سایاکا باید مبارزه خود را بین پذیرش خود واقعی خود یا دنبال کردن راه منطقی زندگی خود حل کند.