سنری و کازوتو ناکاجو دوقلوهای پنج ساله که در خانواده ای بدسرپرست بزرگ شدند، آرامش را در یکدیگر پیدا کردند. اما آنها خواهر و برادر معمولی نبودند - آنها می توانستند درد و دید را با هم به اشتراک بگذارند. یک شب خاص، زمانی که کازوتو وارد عمل شد تا پدرشان را از کتک زدن مادرشان باز دارد، سنری وقتی هیچ احساسی نمیکند شوکه میشود. درعوض، او صدایی متفاوت از حالت عادی می شنود. با بررسی بیشتر، او با وحشت متوجه میشود که والدینش به قتل رسیدهاند، و رؤیایی از ربوده شدن کازوتو باعث میشود که او در مسیر خود مرده بماند. سنری با توجه به زخمی روی بازوی آدم ربا که شبیه کانجی برای "آتش" است، قول داد که این "مرد آتشین" را شکار کند. سیزده سال بعد، سنری به یافتن مرد آتشی گریزان نزدیکتر نیست و تصورات کازوتو مدتهاست که متوقف شده است. اما درست زمانی که به نظر می رسد او هیچ سرنخی ندارد، او مردی را در تلویزیون می بیند که زخمی مشابه رباینده برادرش دارد. با این حال، جستجوی او برای یافتن این مرد مرموز او را با سوالات بیشتری نسبت به پاسخ مواجه میکند و سنری ممکن است متوجه شود که او چیزی بیش از مرد آتشی برای ترس دارد.