خلاصه
مجموعه ای از تک شات ها: افسانه های بی رحمانه وقتی مارتین و خواهرش جوان بودند، سعی کردند از خانه فرار کنند. آنها به داخل جنگل دویدند تا صحنه وحشتناک غیرمنتظرهای پیدا کنند: زنان به درختان آویزان شدند. هر دو خواهر و برادر آسیب دیدند و خواهر کوچکتر فرار کرد. اکنون، یک مارتین مسنتر، ناامیدانه تلاش میکند تا خواهرش را پیدا کند. زندگی بلانچ بلانچ عالی بود. پدرش، شهردار، ثروتمند بود و او به هر چیزی که می خواست رسید. اما یک روز خانه او منفجر می شود و او به عنوان تنها بازمانده بدون پول باقی می ماند. او از کسی که خانه را منفجر کرده بود قول انتقام میگیرد و با پسر عجیبی که ملاقات میکند برنامهریزی میکند... Mage پشت صحنه که پس از کتک خوردن توسط پدرش روی زمین دراز کشیده بود، مادر آلیستر پس از گفتن "من دوباره متولد میشوم. منتظر من باشید. تا آن زمان» و انگشتر گرانبهایش را به او واگذار کرد. 17 سال بعد آلیستر با دختری برخورد می کند و حلقه واکنش نشان می دهد ... سونو توکی تینا وا کاکو وو میتا - تینا توانایی دیدن گذشته را دارد و به دلیل توانایی او، گروهبان کایجی از او برای حل یک پرونده درخواست کمک کرده است. کشتار وحشیانه ناگهانی پلیس تینا متوجه می شود که کایجی در واقع معشوق زندگی گذشته او بوده و موافقت می کند که به او کمک کند. همانطور که او سعی می کند گذشته را ببیند، به نظر می رسد یک نیروی تاریک ناگهانی او را متوقف می کند، و او متوجه می شود که این قتل ها بیش از آن چیزی است که به نظر می رسد. همانطور که او سعی می کند گذشته را ببیند، به نظر می رسد یک نیروی تاریک ناگهانی او را متوقف می کند، و او متوجه می شود که این قتل ها بیش از آن چیزی است که به نظر می رسد. همانطور که او سعی می کند گذشته را ببیند، به نظر می رسد یک نیروی تاریک ناگهانی او را متوقف می کند، و او متوجه می شود که این قتل ها بیش از آن چیزی است که به نظر می رسد.