خلاصه
آیزاوا آیومو پسر جوانی است که به شهر کوچکی به نام تانا فرستاده می شود تا مدتی با پدرش زندگی کند. با اینکه نمی خواهد برود، وقتی مادرش به او دوچرخه کوهستان را پیشنهاد می کند، با این کار موافقت می کند. آیومو قبلاً در تانا زندگی می کرد و اکنون خاطرات آن زمان در هاله ای از رمز و راز پنهان شده است - ظاهراً در کودکی اتفاقی افتاده است. وارد میکو شوید، دختری جوان که بیش از آنچه که میگوید، میداند، نورهای درخشان عجیب و غریب در اطراف، انعکاس اشیاء بشقاب پرنده در چشم گربهها و سگها، یک گوینده زن فضول، جنگلی با گذشتهای مرموز، و پسری عجیب به نام واکون، کسی که لباسهایی را میپوشد که آیومو در کودکی استفاده میکرد، و شما دنیای زتای شونن را دریافت میکنید، جایی که اسرار در میان یک زندگی آهسته، عادی و روزمره همچنان راز باقی میمانند.