ریتسوکا تاچیبانا. او زندگی آرام و بدون تغییری دارد. برادر بزرگتر ریتسوکا، لیندو، از تحصیل در خارج از کشور در بریتانیا برمی گردد. رم کاگینوکی، رئیس شورای دانش آموزی آکادمی شیکو، با دختر تماس می گیرد و او شروع به برخوردهای مرموز با اعضای شورای دانش آموزی می کند. زندگی او از آن روز کمی تغییر کرد، اما ریتسوکا انتظار دیگری نداشت.
با این حال، او به خانه میآید و متوجه میشود که مادرش با مردان کلاهدار مشکوک در نزدیکی زمین افتاده است. آنها انسان نبودند بلکه شیاطین، خون آشام ها و جن گیرانی بودند که به دنبال گریمور ممنوعه بودند. زندگی روزمره سابق Ritsuka در اطراف او فرو می ریزد، و او به آرامی جذب رم می شود، که به او در مخمصه کمک می کند. از سوی دیگر، سردرگمی در مورد برادرش که رازی را حمل می کند عمیق تر می شود. ریتسوکا مطمئن نیست که چه راهی را انتخاب کند زیرا خودش را در مرکز یک داستان عاشقانه می بیند.