شایعه شده است که اگر یک دختر جوان با یک پری سفید معامله کند، هر آرزویی که دلش بخواهد برآورده می شود. با این حال، در ازای آن، او تبدیل به یک دختر جادویی خواهد شد و باید زندگی خود را برای کشتن جادوگران ترسناک و وحشی به خطر بیندازد.
ایروها تاماکی، یک دانشآموز مهربان از شهر تاکارازاکی، گواه زنده بودن این شایعات است. Iroha با یک کمان پولادی جادویی و توانایی التیام جراحات، به دنبال هزارتوهایی است که جادوگران در آن پنهان می شوند و قبل از اینکه بتوانند انسان ها را شکار کنند، آنها را شکست می دهد. با این حال آیروها هیچ خاطره ای از آرزویش ندارد، و حتی کیوبی، خود پری سفید، به نظر می رسد که نمی داند آیروها از او چه خواسته است.
یک روز، آیروها شایعاتی درباره شهری می شنود که در آن "دختران جادویی می توانند نجات یابند" و خود را در قطار غروب خورشید به شهر کامیهاما می بیند. متأسفانه، او متوجه می شود که جادوگران در کامیهاما بسیار قدرتمندتر از حد معمول هستند. پس از اینکه دختر جادویی کهنه کار یاچیو نانامی مجبور می شود او را نجات دهد، آیروها قول می دهد که دیگر برنگردد. اما زمانی که به نظر می رسد یک برخورد تصادفی با یک کیوبی کوچک باعث ایجاد خاطرات دور می شود، آیروها مجبور می شود علیرغم خطر، در مورد شهر مرموز تحقیق کند.