کایری فلوریان طی تلاشی عجولانه برای نجات پدرش و سیاره در حال مرگش التریا، توسط دوست دوران کودکی خود، آیریس، خیانت میکند. علاوه بر این، قدرتی که کایری از نانوها تاکاماچی و دیگر محافظان زمین به دست آورده است، نمی تواند برای کمک به پدرش استفاده شود.
آیریس، کایری ناامید را کنار میگذارد و چیزی را که میخواست از یوری ابروین، موجود قدرتمندی که روی زمین خفته است، انتقام بگیرد، به دست آورد. نانوها و متحدانش که برای برداشتن قطعات باقی میمانند باید با آیریس دردسرساز مقابله کنند تا حقیقت را کشف کنند و درگیری بین او و یوری را متوقف کنند.
با این حال، در میان نبردهای خشمگین، تهدید بسیار خطرناک تری در سایه باقی می ماند. بدون توجه به مانع، نانوها کوشا باقی می ماند و در کمک به افراد نیازمند با جادوی خود دریغ نمی کند.