سال 1999 است. آماموری هاجیمه فقط یک دانش آموز عادی و روزمره دبستانی است که سعی می کند درس بخواند و با دوستان دیوانه اش معاشرت کند. اما یک روز در حالی که پدرش در حال آزمایش تجهیزاتی است که روی آن کار کرده است، چیزی باعث انفجار آن می شود و خانه را با خود می برد! هاجیمه که اکنون یتیم شده است توسط عموی خود که یک ستاره شناس است به خانه می رود. در رصدخانه عمویش، او با دختری آشنا میشود که قبلاً دیده بود و تا حدودی به او علاقه پیدا کرده بود. او متوجه می شود که نام او یوکینو یایوی است و والدینش یک مغازه رامن فروشی در شهر دارند. اما حتی بهتر از این، او دستیار عمویش است! چه شانسی!
اما یایو دقیقاً آن چیزی نیست که به نظر می رسد. دلیلی وجود دارد که او به آماموری سان در رصدخانه کمک می کند. او ملکه هزاره ای (سن-نن جو) است که به طور خاص توسط سیاره اصلی خود، LaMetal انتخاب شده است تا به زمین برود و به آماده شدن برای نابودی احتمالی سیاره کمک کند. چه چیزی باعث این فاجعه خواهد شد؟ لا متال مداری بسیار بیضوی دارد که هر 1000 سال یکبار آن را بسیار بسیار نزدیک زمین می فرستد. وقتی به اندازه کافی نزدیک می شود، زمین واکنش نشان می دهد و باعث بروز انواع بلایای طبیعی می شود. اگرچه او با ایده محافظت از لامتال انتخاب شد، اما برنامه شخصی او این است که تا آنجا که می تواند انسان ها را به لامتال تخلیه کند، بنابراین اگر سیاره آنها نابود شود، آنها زنده می مانند.
با این حال، یک نفر وجود دارد که برای تعیین نقشه یا تلاش می کند، رئیس دزدان هزاره. چرا او می خواهد یایویی را متوقف کند؟ و به هر حال او چگونه در مورد ملکه هزاره می دانم؟