خلاصه
کیچی موریساتو جوان در یک شنبه شب تنها در اتاق خوابگاهش (یک اتفاق مکرر، صادقانه بگویم)، به طور تصادفی شماره ای را اشتباه می گیرد که به معنای واقعی کلمه زندگی او را تغییر می دهد. می بینید، او ناخواسته به خط کمک فنی الهه می رسد و الهه ای برای برآوردن یک آرزو به او اعزام می شود. بلدندی جوان دوست داشتنی به او اطلاع می دهد که ممکن است یک آرزو داشته باشد - آرزوی تقریباً برای هر چیزی در جهان. در کمال ناباوری، کیچی آرزویی را انتخاب می کند که معتقد است سیستم را مخدوش می کند (و ثابت می کند که بلدندی قدرت اعطای آرزو خاصی ندارد): او آرزو می کند که بلدندی همیشه با او بماند. قدرت این آرزو تقریباً تار و پود زمان و مکان را می شکافد اما در نهایت برآورده می شود. اما مطمئناً چنین آرزویی عواقب غیرقابل پیش بینی دارد، از جمله این واقعیت که کیچی در یک خوابگاه فقط برای پسران زندگی می کند. وقتی هم اتاقیهایش برمیگردند تا او را با زنی در محل پیدا کنند، او بلافاصله به خیابان پرتاب میشود. اما این آرزو عوارض جانبی غیرمنتظره دیگری نیز دارد - مانند زمانی که کیچی و بلدندی در خطر جدایی هستند، ناگهان یک موتورسیکلت تعمیر می شود تا بتوانند با هم سفر کنند.