خلاصه
ماریا کاوای از مدرسه دخترانه سنت کاتریا به دبیرستان دولتی توزوکا نقل مکان می کند و ورود او به دو دلیل باعث جلب توجه می شود: سنت کاتریا در مقایسه با توزوکا از شهرت علمی بسیار خوبی برخوردار است و ماریا فوق العاده بامزه است! وقتی همکلاسی هایش در مورد انتقال او به مدرسه نه چندان چشمگیرشان گمانه زنی می کنند، او صریحاً به آنها اطلاع می دهد که به دلیل خشونت علیه معلم سابقش اخراج شده است. این ویژگی ماریا است - علیرغم ظاهر فرشتهایاش، او بدون توجه به زیباییهای اجتماعی حقیقت بیآرایش را میگوید، و به همین دلیل، مردم اغلب او را با یک شیطان مقایسه میکنند. در روز اول، ماریا با یوسوکه کاندا و شین مگورو، دو دوست نامحتمل آشنا میشود. یوسوکه وانمود می کند که شاد و سرگرم کننده است، اما در واقعیت، او به بسیاری از چیزها و افراد بی علاقه است. در مقابل، شین سرد و دور عمل می کند، اما مخفیانه می تواند کاملاً مراقب باشد. یوسوکه به ماریا پیشنهاد میکند که باید روی چیزهایی که میگوید یک «چرخش دوستداشتنی» بگذارد تا کلماتش خشنتر به نظر برسند، حتی اگر پیام او ثابت بماند. متأسفانه، ماریا نمی تواند در هنگام صحبت کردن بر این "چرخش دوست داشتنی" تسلط پیدا کند، اما به نظر می رسد که صدای او هنگام آواز خواندن مردم را تحت تأثیر قرار می دهد. آیا آواز خواندن می تواند به ماریا کمک کند که احساس تنهایی کند، می خواهد دیگران او را دوست داشته باشند - و مهمتر از همه - که می خواهد بتواند خودش را دوست داشته باشد؟ آیا آواز خواندن می تواند به ماریا کمک کند که احساس تنهایی کند، می خواهد دیگران او را دوست داشته باشند - و مهمتر از همه - که می خواهد بتواند خودش را دوست داشته باشد؟ آیا آواز خواندن می تواند به ماریا کمک کند که احساس تنهایی کند، می خواهد دیگران او را دوست داشته باشند - و مهمتر از همه - که می خواهد بتواند خودش را دوست داشته باشد؟