هنگامی که او یک دختر جوان بود، دختر یک ویسکونت به نام کلوئه توسط سخنان سحرآمیز سوفیا زیبا، دختر یک کنت، پذیرفته شد. از آن به بعد، او از بودن دوست وفادارش لذت می برد، حتی اگر مجبور بود هر از چند گاهی چند کلمه تیز را تحمل کند، اما... وقتی نامزد سوفیا در نهایت به او خیانت کرد، همه چیز کاملاً روی سرشان چرخید؟! به منظور کمک به او برای نجات از مخمصه اش، کلویی تصمیم می گیرد با کمک آستین، برادر بیمار سوفیا، یک نامزد جدید برای لیدی سوفیا پیدا کند.