خلاصه
آنو کو به ژولیت (آن پسر و ژولیت) ریوسوکه ایجوین و میتسورو یامادا درست مثل رومئو و ژولیت هستند. آنها در نگاه اول عاشق هم شدند، زیرا از جوانی می دانستند که روزی ازدواج خواهند کرد. با این حال، پدران آنها، دو بزرگترین زمیندار شهر، دائماً با یکدیگر درگیری دارند و انتظار دارند پسرانشان نیز در دشمنی آنها شرکت کنند. وقتی ریوسوکه و میتسورو متوجه می شوند که دیگر نمی توانند احساسات خود را سرکوب کنند، آن دو در نیمه شب فرار می کنند. در تسوچیورا، در مسیر توکیو، برنامه آنها با بیماری ناگهانی مهمانی که به آنها ملحق شده بود، به پایان می رسد. دوست پسر دراماتیک/دوست پسر مالیخولیایی روکوتا تادوکورو و هینا ساکورادا از دوران کودکی با هم دوست بوده اند، زمانی که روکوتا تنها یکی از همسالان آنها بود که ظاهر غیر معمول هینا را مسخره نمی کرد. وقتی حنا مادرش او را به مسابقات ملی بت مرد جوان وارد کرد، او تا حدی به دلیل تشویق روکوتا به نپرداختن از تست زنی برنده شد. همانطور که روکوتا و هینا بزرگ می شوند و دومی به عنوان یک بت محبوب تر می شود، این دو نمی توانند زمان زیادی را با هم بگذرانند، که باعث درد بیشتر هر دوی آنها می شود. نامه عاشقانه بدون اوسوشیکی از زمانی که به یوسوکه تاکایاما گفته شد که او برای دوست داشتن مردان منزجر کننده است، نظر او نسبت به انسان ها تیره شد. اکنون، او شرکت کلمات نوشته شده را بسیار ترجیح می دهد و آرزو دارد در آینده نویسنده شود. او در حال نوشتن نامه های عاشقانه از طرف همکلاسی هایش است، پس از اینکه نامه ای که قبلا نوشته بود به دانش آموز دیگری کمک کرد تا دوست پسر پیدا کند. یک روز، یوسوکه یک نامه عاشقانه را که یادش نمیآید در کمد مدرسه سوزو آیزاوا نوشته باشد، میاندازد. دوست دختر او میچیرو سونودا یک سال پیش به طرز وحشیانه ای به قتل رسید. آیزاوا می بیند که یوسوکه این کار را انجام می دهد و توضیح می خواهد که چرا دستخط و سبک نوشتن نامه با میچیرو یکسان است.