پادشاهی هایلند تاریخ طولانی و پر افتخاری داشت. با این حال، در طول شب جشنواره ستارهای که تولد پادشاهی را جشن میگرفت، ملکه آلیشیا در حالی که ارتش شورشی به قلعه هجوم برد، از طریق سینه خنجر خورد. پادشاه محبوبش مردم را رها کرده بود و با معشوقه مورد علاقه اش فرار کرده بود. آلیشیا باید در اعماق ناامیدی می مرد و به عنوان "رز سمی کورتزان" مورد تحقیر قرار می گرفت، اما بنا به دلایلی به او فرصتی دوباره برای زندگی داده شد. او در دهمین سالگرد تولدش ناگهان خاطرات شب قیام را به یاد آورد. پرنسس آلیشیا در زندگی دوباره خود شروع به بررسی آنچه در میان هرج و مرج رخ داده است. در یک پیچ و تاب عجیب از سرنوشت، آلیسیا به بیشونن که در زندگی قبلی او را کشته بود برخورد کرد: کلوویس. شاهزاده خانمی که سرنوشت شانس دوباره ای به او داده بود برای جلوگیری از آینده وحشتناکی که در انتظار پادشاهی است، باید با رهبر احتمالی انقلابیون، دستیار شاهزاده خانم، کلوویس، همکاری کند.