خلاصه
شوگو مرد جوانی است که با عشق مشکل دارد نه فقط در انسان حتی با حیوانات. او حتی مجبور به کشتن حیواناتی می شود که به یکدیگر محبت نشان می دهند، که او را در بیمارستان روانی فرو می برد. جایی که در طول درمان او بینایی دارد که در آن با الهه ای ملاقات می کند که او را محکوم می کند که بارها و بارها عاشق همان دختری شود، اما یکی از آنها همیشه قبل از اینکه واقعاً با هم باشند می میرد.