خلاصه
داستان روی آریسو متمرکز است که به تازگی دبیرستان را شروع کرده است. اولین روز مدرسه او، که اتفاقاً در روز تولد 16 سالگی او بود، بسیار فاجعه بار بود. آریسو کاملاً ویران شده بود و وقتی به خانه آمد صدای مشاجره والدینش را شنید. او متوجه شد که پدر و مادرش در واقع یک شیطان و یک فرشته هستند! مادرش، فرشته، توضیح داد که او و پدرش، شیطان، عاشق هم شدند و ازدواج کردند. آریسو در واقع نیمی شیطان و نیمی فرشته است. به همین دلیل او نمی تواند قدرت های خود را کنترل کند و باید عشق واقعی خود را پیدا کند. به گفته مادرش، او میتواند با دنبال کردن نخهای قرمز و گره زدن آنها به هم، او را ردیابی کند - اما آریسو متوجه میشود که نخهایش بریده شده است و باید او را با استفاده از روش قدیمی پیدا کند!