خلاصه
بدن زاها سانکو دارای قدرت های بزرگ و وحشتناکی است – آنها می گویند که داشتن استخوان های او هر آرزویی را برآورده می کند، حتی آرزوی تبدیل شدن به حاکم بر جهان را. اما سانکو هنوز هم نوجوانی است که زندگی خودش را دارد، و نمیخواهد اجازه دهد که همه موجودات پست هیولا در کهکشان او را از بدنش جدا کنند. او و دوست اسکلتی اش آواکیان از قدرت تاریک خود برای جلوگیری از هرگونه تلاش برای قتل استفاده خواهند کرد، در حالی که آنها فضا را برای هر کسی که این نفرین را بر استخوان های سانکو بیاورد جستجو می کنند ... زیرا کشتن آنها ممکن است به جنون پایان دهد. (و سپس سانکو می تواند با اسپاگتی مورد علاقه خود جشن بگیرد.)