خلاصه
در داستان اصلی دختری به نام میفیو از زودیاک آرزو می کند که به او کمک کنند تا به او بگوید که چه احساسی دارد. تمام خدایان حیوانات در اتاق او ظاهر می شوند و شروع به تحقق رویای او می کنند. در داستانهای دیگر، عینکهایی یافت میشوند که شکل واقعی مردم را نشان میدهند، یک قوچ به عنوان رئیس شورای دانشآموزی کار میکند و دو دوست از شانس بدشان میآیند.