دختری با لوله های آهنی خون آلود، چشمان خواب آلود که سوسو می زنند - فقط صحبت کنید. "در جزایر، امروز صدای شلیک گلوله میپیچد. طبق معمول. مردم میمیرند. طبق معمول. سگها و سگهای بیشتر، سگها، خوب، یکدیگر را میکشند. طبق معمول. روسای بخشهای شرقی، متحول میشوند. طبق معمول. یک همکار. قاتل، با استفاده از شمشیر و بخش های شرقی گربه، برادر لی فنگ، برادر کارآگاه، بچه های بامزه، عشق ناشیانه. طبق معمول. جزیره، من به طرز وحشتناکی گیج شدم ... مثل همیشه. بالاخره طبق معمول جزیره امروز طبق معمول است همین. پس من مثل همیشه بچه ناز خیلی بغل می کنم گرم است... خوابم می آید"