خلاصه
یک روز گله ای از مورچه ها بود و روزی دیگر یک دایناسور بزرگ. این آخرین تناسخ موجودی بود که ده ها هزار تناسخ و زندگی را تجربه کرده بود. او به عنوان یک انسان با قدرت تک تک شکل های زندگی که تا به حال بوده به دنیا آمد. چرا او چنین توانایی داشت؟ جین لی بالاخره فهمید. "من وجود دارم تا بشر را از بین ببرم."