لیلیان ادینگتون یک جانور سیاه اسرارآمیز اما بامزه را در جنگل پیدا میکند که وقتی پدربزرگش میگوید نمیتواند آن را به عنوان حیوان خانگی نگه دارد، حاضر نیست آن را رها کند. بعد از اینکه بالاخره رضایت میدهد، وولبو را که به تازگی نامش را گذاشتهاند، فقط برای اینکه مهر و موم روی آن آزاد شود، میبوسد و به مائو تبدیل میشود. مائو در حالی که در ابتدا تحقیر می کند، تصمیم می گیرد که نمی تواند لیلیا را نیز رها کند. روزهای با هم بودن آنها در آینده چگونه خواهد بود؟