خلاصه
در دوران ابتدایی، نوزادی با پوست سفید به دنیا می آید. از آنجایی که رنگ پوست او با بقیه بچه های اطرافش متفاوت است، نوزاد بلافاصله از دیگران متنفر و بیگانه می شود. کودک رها شده و به حال خود رها شده است، سرانجام توسط میمونی به نام کیتی گرفته می شود و به عنوان فرزند او بزرگ می شود. نوزاد، ریو، بزرگ می شود تا مرد خوبی شود اما در این لحظه، مادرش توسط تیرانو مورد حمله قرار می گیرد و کشته می شود. ریو برای شکست دادن تیرانو و همچنین یافتن مادر واقعی خود تصمیم می گیرد به سفر خود برود. او در میان سفرهایش با خواهر و برادرهای ران و دان آشنا می شود. ریو با همراهان تازه یافته خود، نبرد خود را با سختی ها و موانع آغاز می کند.