خلاصه
در کشوری دور، ساکنان آن بسیار شبیه انسان ها هستند، اما دو تفاوت متمایز آن ها گوش های حیوانی و پذیرش ازدواج همجنس گرایان است. هارو 25 ساله پس از مرگ ناگهانی پدرش، هرگز فرصتی برای فکر کردن به رابطه عاشقانه نداشت. حالا که او آخرین دختر ازدواج نکرده مادرش است، عمویش به او و یک زن زیبا پیشنهاد ازدواج می دهد. هارو می پذیرد و آن دو با عجله مراسم را طی می کنند. اکنون آنها خود را با یک غریبه ازدواج کرده اند و به عنوان یک زوج متاهل با زندگی جدیدی سازگار می شوند. صمیمی تر شدن، یادگیری در مورد یکدیگر و عاشق شدن...