خلاصه
تصادفاً، گودای با آقای یاسودا، مردی نسبتاً زیبا، در اولین مأموریت تحویل خود در مرکز تحقیقاتی یامانو ملاقات کرد که با لبخندی درخشان به گودای بیچاره سلام کرد. سپس روز بعد نوبت آقای آیهارا بود که بسته ها را نیز دریافت کند. فقط ... او دقیقاً شبیه آقای یاسودا است. چه خبره لعنتی؟! قبلاً هرگز کسی با او اینقدر مهربانانه رفتار نکرده بود، گودای مصمم است تا به ته این موضوع برود!