برای مدت طولانی، Rika Furude هرگز به زندگی خارج از روستای کوهستانی Hinamizawa فکر نمی کرد. گذراندن هر روز با دوستانش به نظر می رسید بهترین نتیجه ای است که او می توانست به آن امیدوار باشد. با این حال، آرزویی در قلب ریکا شروع می شود - آرزویی که او همچنین می خواهد بهترین دوستش، ساتوکو هوجو، با او محقق شود. ریکا مایل است به آکادمی سنت لوسیا برود، مدرسهای معتبر برای خانمهای جوان مرفه، چیزی که کاملاً در تضاد با سیکاداهای گریان و طبیعت روستایی هینامیزاوا است. ساتوکو مردد است، زیرا هرگز به درس خواندن اهمیت نداده است، اما پس از سال ها امتحانات تمرینی، هر دو دختر زندگی جدید خود را در سنت لوسیا آغاز می کنند. متانت و رفتار برازنده ریکا به او کمک می کند تا بلافاصله در مدرسه جدید جا بیفتد، در حالی که ساتوکو به شدت در تلاش است. با این حال، تا زمانی که ریکا در کنارش بود، هرگز علاقه ای به تطبیق نداشت. اما زمانی که ریکا با گروهی از خانمهای جوان باصفا دوست میشود، ساتوکو شروع به احساس انزوا میکند. به زودی، نمرات او شروع به کاهش می کند، و شکاف بین دو دوست به طور مداوم افزایش می یابد تا اینکه ساتوکو در نقطه شکست خود قرار می گیرد. ناامیدی ساتوکو که در گودالی از ناامیدی رها شده است، به زودی به چیزی بسیار تاریک تبدیل می شود و او را به انجام کارهای غیرقابل تصور سوق می دهد.