خلاصه
ده سال پیش، یک شکل سیاه در آسمان ظاهر شد و شهر زیر را ویران کرد. کاگرو و مومیجی در زمان تخریب کودک بودند و با هم به نوجوانانی در زیر ساختار مرموز تبدیل شدند. بین این دو دوست جذابیت غیرقابل انکاری وجود دارد، اما کاگرو در اعتراف به احساسات خود مردد است زیرا احساس می کند که برای محافظت از او بسیار ضعیف است. یک روز، این سازه دوباره عمل میکند و توپهای عجیبی را میفرستد که مردم را میخورند و آنها را به هیولا تبدیل میکنند. برخورد کاگرو و مومیجی در آن روز آنها را برای همیشه تغییر می دهد. کاگرو به سازمانی منتقل میشود که به او توضیح میدهد که او اکنون یک «اخگر» است، و مومیجی یک «گسل» غیرانسانی است، که فقط به عنوان مواد آزمایشی مفید است. کاگرو نمیتواند این را بپذیرد، و مصمم است برای محافظت از دختری که دوستش دارد، هر کاری انجام دهد.