موجوداتی که قرار بود فقط در داستان وجود داشته باشند در سراسر جهان بیداد می کردند و تمدن را به نابودی نزدیک می کردند. آن روز، من، قهرمان داستان، متوجه شدم که مهارت خاصی در درون من وجود دارد. یک دختر دبیرستانی که زمانی تعطیل شده بود، هر چه بیشتر مبارزه کند و مهارتهای جدید و همچنین توانایی مهار جادو را به دست آورد، در گروهی از افرادی که سیستم به آنها برچسب «بازیکن» میزند ادغام شد. او تصمیم می گیرد هیولاها را نابود کند و مردم اطرافش را نجات دهد و از زندگی آرامی که پایان دنیا برای او به ارمغان آورده است لذت می برد.