زمانی هیولایی به نام کارما وجود داشت که دوست داشت قربانیان خود را به نبرد عقلانیت دعوت کند. اگر موضوع موفق می شد، هیولا به آنها یک آرزو می داد، اما اگر شکست می خوردند، روح آنها را می بلعید. در همان زمان راهبی جوانی به نام هاناساکو ایکیو وجود داشت که به خاطر زیرکی خود شهرت داشت. او مشتاقانه ذهن خود را تیز می کرد و معماهای چالش برانگیز را حل می کرد تا اینکه مادرش بیمار شد. وقتی متوجه شد که زرنگی او برای کمک به او فایده ای ندارد، آن را رها کرد. کارما به دنبال Ikkyuu میگردد، مشتاق است که او را در نبرد عقل شرط بندی کند و روح او را نابود کند. یک روز، ایکیو یک پسر گدای جوان را نجات داد، اما دید که او با یک بیماری مرموز بیمار شده است. در همان روز، کارما بالاخره ایکیو را پیدا کرد و معامله خطرناک خود را به او پیشنهاد داد. به لطف کارما، آیا ایکیو بالاخره راهی برای استفاده از زیرکی خود برای کمک به اطرافیانش خواهد داشت؟ (منبع: