پس از یک تصادف، سلنزیا از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که به سختی می تواند زندگی فعلی خود را در یک پادشاهی فانتزی به یاد بیاورد. او فقط زندگی گذشته خود را به عنوان یک دانشجوی فقیر به یاد می آورد. و به نوعی، مردی که در کنار او از خواب بیدار می شود، نامزد اوست! هیچکدوم حس درستی نداره زندگی جدید او با زندگی قبلی اش بسیار متفاوت است و او دائماً در هر تعاملی تکه هایی از شخصیت قدیمی خود را کشف می کند ...