اگر زنی دروغ می گوید، لبخند بزن و او را ببخش. اگر زنی شکایت کرد، ساکت باشید و به حرف او گوش دهید. اگر زنی گریه می کند، به آرامی اشک های او را پاک کنید. اما مهمتر از همه - شما هرگز نباید به یک زن ضربه بزنید. آیا این فهمیده شده است، شاگرد لعنتی من؟» این اولین چیزی بود که پسر از استادش یاد گرفت. به عنوان یک انسان استاد او بسیار عجیب و غریب بود. شاید بتوان گفت که او دل باز بود، اما به صراحت بگویم او چیزی بیش از یک لذت طلب با شخصیتی بود که بدتر از آن نمی توانست باشد. او دائماً در حال زنانگی بود و وقتی پول کافی برای اسکان وجود نداشت مجبور می شدند بیرون بخوابند و خارج از زمین زندگی کنند. در نتیجه، برادر و خواهر به خاطر این مرد ناتوان سختی های زیادی را متحمل شدند.