خلاصه
تانلو یکی از قبیله بلرهای سرگردان است: گروهی سرسخت که خود را نگه می دارند و از تعامل با "بیگانگان" اخم می کنند. او به همراه شش نفر از دوستانش شاهزاده خانم جوانی را از قلعه ای نزدیک پیدا می کند که در جنگل سرگردان است. او از آنها التماس می کند که به او کمک کنند، اما کمک آنها بهایی دارد. تانلو توسط رئیس قبیله اش نفرین می شود و هفت مرد تبعید می شوند. با این حال، آنها احساس می کنند مجبورند به او کمک کنند. نام شاهزاده خانم؟ سفید برفی. پس از نبردی شرورانه برای بازپس گیری پادشاهی سفید برفی که شاهزاده خانم را به شدت مجروح می کند، ملکه شرور خشم خود را از بین می برد و زمانی که دو نفر از این هفت نفر به طور مرموزی ناپدید می شوند و پنج رفیق از دست رفته را پشت سر می گذارند که نمی دانند چه شده است، اتفاق غیرقابل تصور رخ می دهد. رفقای آنها و بدين ترتيب بدبختي تانلو و دوستانش آغاز مي شود...