خلاصه
شخصیت اصلی دان بی، دختر یک رئیس یاکوزا است. یک شب پدری که او بیش از هر چیز دوستش دارد در مقابل چشمانش کشته می شود. قاتلان او را کور می کنند و مرگ پدرش را به آخرین چیزی که با چشمان خود می بیند تبدیل می کنند. مادرش دان بی زخمی را به کره می فرستد و در آنجا پیوند چشم انجام می دهد. از آن به بعد، دانبی باید دختر خوبی باشد، با عمه اش زندگی کند و از مشکلات دور بماند. دان بی تمام تلاشش را می کند و بین دختر دیوانه خاله اش و پسر جیجانگ مانور می دهد. وقتی معلوم می شود پسرخوانده عمه او با پسر مرموزی که وقتی او در بیمارستان بود به دان بی نگاه می کرد، ارتباط دارد، همه چیز پیچیده می شود. این پسر همیشه خیلی غمگین به نظر می رسد و حتی یک بار اجازه بوسیدن چشمان دن بی را خواسته است.