خلاصه
اِما شانزده ساله سرانجام پس از فرار از اسارت برای تمام عمرش به پایتخت شهر چشم هاوک می رسد. اما به محض رسیدن او، هر مردی در شهر، از جمله پادشاه، دیوانه وار عاشق او می شود. او قرار است مجبور به ازدواج شود، اما توسط یک جادوگر نجات می یابد. جادوگر خود را شیون معرفی می کند، یکی از جوان ترین و با استعدادترین افراد در کشور. آنها قبلا ملاقات کرده اند، اما اما هیچ خاطره ای ندارد. شیون به اِما توضیح میدهد که او با اکیدنا نفرین شده است، یک جادوی اسرارآمیز که هر 500 سال یکبار ظاهر میشود، جایی که دختری با قلبش پر از جادوی تاریک قدرتمندی به دنیا میآید که پتانسیل نابود کردن جهان را دارد. با چنین قدرتی می توان بر جهان حکومت کرد و شیون به اِما توضیح می دهد که مردم سعی می کنند او را شکار کنند تا قلبش را بدست آورند. با این حال، به اِما گفته می شود که مراسمی وجود دارد که او را از شر نفرین اکیدن خلاص می کند، اما انجام این کار به یک پروسه طولانی و سخت نیاز دارد. اولین مورد که اِما و شیون هستند باید با هم ازدواج کنند... شامل یک شات: جلد 8: لینک کاراکوری