خلاصه
گفته می شود که هر چه رگه ی وقت شناسی طولانی تر باشد، دوست پسر بهتری خواهد داشت. بر این اساس، آیری هوشینا برای آماده شدن برای زندگی رویایی خود به شدت از روال خود پیروی می کند: داشتن همسر و خانواده ای مهربان و سالم. با این حال، زمانی که پسر جوانی از آینه دستی او ظاهر می شود، زندگی آیری تغییر شگفت انگیزی پیدا می کند. شاهزاده جوان آستاله که Aram Astale Ei Daemonia Eucalystia نام دارد، برای فرار از یک طلسم جادویی از پادشاهی خود فرار می کند. ناخودآگاه پورتال او مستقیماً به آینه دستی آیری منتهی می شود. اگرچه او از بار اصلی این طلسم اجتناب کرد، اما فرارش او را به طور کامل از تأثیرات جادو نجات نداد: طلسمی که در ابتدا قرار بود آرام را به یک پیرمرد تبدیل کند، در عوض بدن او را به یک پسر 17 ساله کهنه می کند. تاریک اکنون تنها راه برگرداندن او بوسه ای از سوی دوشیزه محبوبش است. آیری که مشغول تلاش برای یافتن یک عشق واقعی اوست، نمیخواهد کاری با آن داشته باشد، اما آرام اصرار میکند که همسرش باید او باشد!