خلاصه
این در مورد داستان عشق بین شاهزاده شیطان لورس و دختر انسان هیلدا است. هیلدا تناسخ الیس است که معشوقه شاهزاده لورس بود. برای نجات او، لورس خود را قربانی کرد و تبدیل به یک شیطان شد، اما الیس در نهایت به قتل رسید و روح او به عنوان رقصنده جوان هیلدا دوباره متولد شد. هیلدا در زندگی کنونی خود هیچ اطلاعی از «الیس» بودن خود ندارد. او قادر به تصمیم گیری بین لورس و رودریک نیست. اما این بزرگترین مشکل نیست. خدمتکار و معاون Laures همه تلاش خود را می کند تا پادشاه محبوبش را به دنیای شیاطین بازگرداند و می خواهد هیلدا و لورس را جدا کند. او به دلیل عصبانیت و حسادت خود بزرگترین دشمن لورس را تبرئه کرد: دیو زاده...