خلاصه
نانا از دوران کودکیاش زودتر از 12 سالگی به یاد نمیآورد، زمانی که صاحب فروشگاهی او را به خانه برد و نامش را نانا گذاشت که در ژاپنی به معنای بینام است. میتسوها در جستجوی یافتن دوست گمشده دوران کودکی خود است. زمانی که میتسوها به اصرار یک دوست مشترک در محل نانا تصادف می کند، این دو با هم آشنا می شوند. در ابتدا نانا از وجود میتسوها متنفر است. با این حال، کم کم به صمیمیت و مهربانی خود گرم می شود و شادی را در بیداری در کنار او می یابد.