خلاصه
هانا یک دم مرموز دارد که مستقیماً در ستون فقراتش نصب شده است که به او اجازه می دهد تا شاهکارهای مافوق بشری انجام دهد. این دم توسط استاد معروف به پروفسور اویامادا که هانا را از بدو تولد بزرگ کرد بر روی او نصب شد. از آن زمان، او با روستاییانش در جزیره کوچک بزرگ شد و به شکار غذا برای همه کسانی که از دمش استفاده می کردند کمک کرد. یک روز، پسری مرموز در جزیره او به ساحل رفت. پسر ادعا می کند که شاهزاده گارلاندرا است، کشوری که پروفسور اویامادا از آن اصالت دارد. او همچنین ادعا می کند که دم حنا در واقع دارایی اوست و می خواهد آن را با خود به خانه ببرد. هانا با ناراحتی تصمیم می گیرد آنتونی را دنبال کند. با شاهزاده آنتونی، ماجراجویی پر نبرد هانا آغاز می شود.