خلاصه
پسری به نام هوداکا که آرزوی فرار از خانه جزیره اش را دارد، در اولین تابستان دبیرستان خود فرار می کند تا زندگی جدیدی در توکیو پیدا کند. همانطور که باران برای روزها به پایان می رسد و هداکا تلاش می کند تا خود را سازگار کند، با دختری به نام حنا آشنا می شود که دارای قدرتی اسرارآمیز است: با یک دعا، او می تواند ابرها را جدا کند و خورشید را بازگرداند. اما قدرت او بهای دارد، و از آنجایی که آب و هوا بیشتر و بیشتر از کنترل خارج می شود، آنها باید انتخاب کنند که واقعاً چه آینده ای برای خود می خواهند.